سکانس 4
داخلی – شب – مجلس عزای زنانه
چند زن و دختر در میان زنان شیون می کند ودیگران نیز گاه همصدا می شوند و گاه آنها را آرام می کنند. دو دختر بچه نیز کنار مادرشان که مشغول گریه است نشسته اند و نگاه می کنند. دختر فلج نیز متاثر است.
سکانس 5
روز –خارجی – محوطه دانشگاه
رضا با چند دانشجو کلاسور به دست در حال بگو وبخند پیش میآید .
دختری چادری روی نیمکت نشسته و به زمین چشم دوخته
رضا می ایستد و بقیه با نگاهی به او و دختره دور می شوند. رضا به نیمکت نزدیک می شود و ایستاده به دیوار تکیه می دهد. گاه به چپ و راست می نگرد.
رضا : لاله
لاله به او نگاه می کند.
ر: دنیا که به آخر نرسیده رسیده ؟!
ل: نه نرسیده
رضا دستی توی موهایش می کشد.
ل- من نمی دونم چی بگم.
ر- من بیکار نمی نشینم .
لاله با شیطنت نگاهش می کند.
رضا می خندد.
رضا دستش را به سمتی می گیرد. لاله سرپا می شود و حرکت می کنند. تا در خروجی دانشگاه حرکتشان را داریم.
سکانس 6
لیلا و لاله در اتاقشان هستند . لیلا روی تخت ، کتابی را روی زانوهایش گذاشته و مطالعه می کند. لاله روی میز تمرین ریاضی حل می کند . لیلا گاه سر از کتاب بر می دارد و خواهرش را می نگرد.
سکانس 7
دختر فلج بزرگ شده و روی سکو در کوچه نشسته به دور دست خیره شده است.
لیلا و لاله پیش می آیند . لیلا می ایستد و لاله هم متوقف شده به چشمان خواهرش خیره می شود.
چشمان همان دختر بچه در زمان مرگ پسر بچه را می بینیم . پسرک وارد خیابان می شود اما خودرویی که سر می رسد با ترمز شدید متوقف شده و سپس با او برخورد می کند. اهالی پسرک را سوار همان خودرو می کنند و از کادر خارج می شوند.
سکانس 8
روز – خارجی – کوچه
چرخهای ویلچری دیده می شود که با باز شدن نما می بینیم مردی جوان برآن نشسته و به آرامی پیش می آید . دختر افلیج به سختی در کنارش راه می رود . هردو خوشحالند و مرد جوان مطلبی را با هیجان بازگو می کند. آندو از کنار دو خواهر عبور می کنند. دختر فلج لبخندی به دختران می زند . دختران از دوربین دور می شوند.
سکانس 9
روز – خارجی
لاله سرکلاس دانشکده نشسته است. وقت کلاس تمام می شود . لاله کیف و کتابش را می دارد و آماده رفتن است . زهره از عقب می رسد .
ز- چیه؟ دیروز دل می دادین و قلوه می گرفتین.
لاله متحیر می نگرد.
ز- چیه اینجوری نگام می کنی ؟
لاله به سرعت از زهره جدا می شود و از کادر خارج می شود . زره دنبالش می دود.
ز- وایسا بینم یهو چت شد؟
سکانس 10
روز – داخلی – اتاق دخترها
در باز می شود و لاله با حرص وارد می شود.
لیلا روی طاقچه نشسته و حیاط را زیر نظر دارد.
لاله کیف و چادرش را به سمتی پرت می کند و به لیلا نزدیک شده و جلویش می ایستد.
لاله: خب؟
لیلا نگاهش را به صورت لاله می ریزد
لیلا: بخاطر خودت بود.
لاله مشتش را به کف دست دیگرش می کوبد و از لیلا رو برمی گرداند. به پنجره تکیه می دهد.
لاله : لیلا خواهش می کنم این بازی و دیگه شروع نکن .ادامه نده دیگه باشه ؟من دیروزو فراموش می کنم اما به شرطی که دیگه ...
گریه اش می گیرد .
لیلا بلند می شود و او را در آغوش می گیرد .
لیلا: بیا بغلم ببینم خواهر کوچیکه من...
لاله در آغوش لیلا کلمات نامفهومی ادا می کند و لیلا او را آرام می کند.
سکانس 11
خارجی – روز- کوچه
پسر بچه ای تنها عبور می کند. مردی میان سال او را دنبال می کند و مرتب به اطراف و پشت سر خود نگاه
می کند. مرد فاصله اش را با پسر بچه کم می کند . هردو به مقابل در نیمه بازی می رسند. مرد با نگاه به اطراف و پشت سر دست پسرک را گرفته و به داخل خانه می کشد. با خروج آنها از کادر دو دختر بچه هم سن پسرک در فاصله ای دیده می شوند. که به دوربین می نگرند. یکی از دختران به چشمان دیگری خیره می شود. نمای بسیار درشت از چشمان آن دخترک را داریم.
|